مصاحبه خبرگزاری فارس با سارا جلوداریان
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سارا جلوداریان را بیش از یک دهه است که میشناسم؛ با غزلها و قصیدههای آئینی و مناسبتیاش. در کنار تحصیل سرودن را رها نکرده، در محافل ادبی حضور دارد و نیم نگاهی هم به انتشار کتاب دارد.
او دانشآموخته رشته مهندسی کشاورزی است و هماکنون در حال نگارش مقاله ISI و آمادهسازی مقدمات دفاع از رساله دکتریاش است، اما همزمان مجموعه شعرش هم را هم چاپ کرده است.
جلوداریان تاکنون آثار متنوعی را به چاپ رسانده و آخرین کتابش «کهربا» چند روزی است که به بازار نشر عرضه شده و در اختیار مخاطبان و علاقهمندان شعر و ادبیات قرار گرفته است.
این مجموعه در ۱۵۰ صفحه و توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنری منتشر شده است. به همین بهانه گفتوگویی صمیمانه با این بانوی شاعر ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید:
* دوست دارم در ابتدای این گفتوگو درباره جایگاه شعر آئینی، وضعیت آن و اینکه چطور به این حوزه شعری ورود کردید، صحبت کنید.
شعر آئینی، شعری نیست که حکایت امروز و دیروز ادبیات ما باشد. این نوع سرودهها در واقع از زمان اولین شاعر (ابوشعرا ـ رودکی) حیات داشته، تا به امروز نیز نفس میکشد و همگام با اتفاقات و رخدادهای زمان به پیش میآید و جلوهنمایی میکند. شعر آئینی در واقع همان شعر متعهد و ارزشمدار است. شعری که آمیخته با صفت عالیه بشری و کمال و فضایل انسانی است. لذا این نوع شعر در هر کجای جهان که به نمایش گذارده و خوانده شود، مطمئنا هر انسان با وجدان و صاحبفکر و اندیشه و عواطف و اعتقادات را درگیر خود میکند و به تفکر و تعمق وا میدارد. شعر آئینی میتواند عاشقانه باشد اما عفیف و پارسا نیز باشد. شعر آئینی میتواند اجتماعی باشد، اما از جنس سیاهنمایی و اغتشاش و هوچیگری و هیاهوبازاری و شعارزدگی نباشد؛ یعنی انسانساز، واقعگرا، آرمانخواه، عدالتطلب و منصف باشد. شعر آئینی میتواند حتی حدیث نفس باشد، اما محرک و اغواگر نباشد، بلکه زیباییها و شگفتیهای وجودی معشوق را با فخامت و متانت عنوان کرده و به سلامت روح مخاطب لطمهای وارد نکند و در کمال پارسایی و شیوایی، عشق را در قالب واژهای شریف و لطیف در دل صدف واژهها بگنجاند و جهان را معطر و پاک کند. همچنین شعر آئینی میتواند در توصیف برگزیدهترینها و بهترینهای جهان یعنی ائمه اطهار، معصومین و اهل بیت آنان باشد و جان مشتاقان و محبان خاندان نبوی و علوی را روشن و منور گرداند. شعر آئینی با من که زاده و پرورده خطه دارالمؤمنین شهر کاشان بودهام، از همان آغاز قلمفرسایی و طبعآزمایی، عجین و قرین بوده است. باید اذعان کنم که وضعیت شعر آئینی ما در جایگاه قابل ملاحظه، قابل دفاع و مطلوبی قرار دارد و انشاءالله به مدد الهی و با درایت سیاستگذاران فرهنگی و تشویق شعرای دغدغهمند و صاحب سبک و انقلابی این مسیر را با سرفرازی و عزت طی خواهیم کرد. البته بحث آسیبشناسی شعر آئینی و برگزاری کارگاههای نقد و بررسی همچنان محسوس است و تا رسیدن به قلههای مفروض و پیشرو باید این اقامتها را تقویت کرده تا بتوانیم به برخی از کاستیها و نقصانهای این مهم فائق آئیم.
* درباره تازهترین مجموعه شما صحبت کنیم. وقتی کتاب را دیدم به نظرم در کنار اشعار مذهبی باز هم نگاهی اجتماعی دارید. با این حرف من موافقید؟
بله، «کهربا» در ۱۵۰ صفحه تدوین و تهیه شده است. تمام کارهای این مجموعه نو و بدیع است و در هیچ کدام از مجموعههای قبل آثار این مجموعه به چشم نمیخورد. در واقع کهربا شامل حدود یک دهه تلاش بنده است.
* اشعار در چه دورهای از زندگی شما سروده شدهاند؟
اشعار متعلق به سالهای ۹۰ تا ۹۸ است و من سعی کردم در این مجموعه بیشتر رویکرد اجتماعی داشته باشم، اما تم کارهای من خوشبختانه مذهبی است. هرچند در «کهربا» ۵۰ درصد آئینی مذهبی و ۵۰ درصد اجتماعی و وقایع امروزین جهان اسلام و ایران را شامل میشود.
* شعرهایی با موضوعات روز هم در این مجموعه دیدم.
بله؛ موضوعاتی همچون زلزله کرمانشاه، سیل بهار سال ۱۳۹۸، فرو ریختن ساختمان پلاسکو و ستایش آتشنشانان غیور، پاسداشت مقام معلم و استاد، مدافعان حرم، انساندوستی، ایثار، عشق، پیشرفت و ... در این مجموعه جای دارند.
* اشعاری که در دهمین مجموعه شما گنجانده شده، تماما غزل نیست.
«کهربا» ۶۰ سروده را در بر میگیرد،که شامل غزل و قصیده است. هرچند من غزلسرا هستم اما برخی سرودهها قصیده است.
* چرا اسم «کهربا» را انتخاب کردید؟
به این دلیل که یکی از اشعار این مجموعه که دوستش دارم، نامش «کهرباست». به خاطر علاقه به آن، این نام را برای کتابم برگزیدم.
* خیلی از مخاطبان ما شاید با شما و سابقه فرهنگی ـ ادبیتان آشنا نباشند. خوشحال میشوم در این باره هم مقداری توضیح دهید و بگویید از چه زمانی وارد عرصه ادبیات شدهاید؟
متولد شهر شعر و ادب و فرهنگ و علم و عرفان، شهر فیض کاشانی، غیاثالدین جمشید کاشانی، محتشم کاشانی، مشفق کاشانی، سپیده کاشانی و سهراب سپهری و ... کهنشهر کاشان هستم.
اجداد پدری و مادری من همه از ساکنین و خوانین و بزرگان و استخواندارهای این شهر بودند. اما شرایط در زمان گذشته (علیالخصوص در شهرستانها) به صورتی بوده که مجال برای فعالیت و بروز خلاقیتهای زنان یا فراهم نبوده و یا اگر بوده محدود و ناچیز بوده و مادرم نوشتهها و سرودههای خود را در کنج دفترهایی پنهان و دور از چشم همگان نگاه میداشت.
از نوجوانی با تشویق مادرم به محافل و انجمنهای زادگاهم کاشان رفت و آمد داشتم و شعر میسرودم و میخواندم، اما نگاه من به مقوله شعر و ادبیات جدی نبود و سخت مشغول درس و آمادگی کنکور بودم، مضاف بر اینکه در دوران دبستان و دبیرستان همواره شاگرد اول بودم.
پس از گرفتن دیپلم در دانشگاه تبریز رشته مهندسی کشاورزی (گرایش باغبانی) پذیرفته شدم و در انجمن ادبی سحر که در دانشگاه علوم پزشکی تبریز برگزار میشد، مستمرا شرکت میجستم. تا اینکه با کنگره بزرگداشت شهدای دانشجوی کشور که همه ساله و حتی هماکنون نیز در سطح ملی برگزار میشود، آشنا شدم. این کنگره همانطور که از نامش پیداست در حوزه جنگ و شهدا و دفاع مقدس هشت ساله است. من در آن کنگره برای اولینبار و به عنوان نخستین تجربه ادبیام شرکت جستم و رتبه نخست کشوری را از آن خود کردم. همین اتفاق فرخنده و خجسته جهانبینی و ایدئولوژی من را تغییر داد و به کلی شخصیت و زاویه دیدم نسبت به شعر دگرگون شد. به طور جدی و حرفهای به خوانش و تحقیق در مورد ادبیات معاصر پرداختم و تدریجا با شعر ارزشی و متعهد آشنا شدم.
اگر سخنی باقی مانده میشنوم. ضمن اینکه دوست دارم یکی از سرودههای مجموعه شعر «کهربا» را برای مخاطبان فارس بخوانید.
یاد میکنم از اساتید و بزرگان عرصه ادبیات معاصر که از میان ما کوچ کردهاند و جای خالی آنها همیشه حس میشود و حق بزرگی بر گردن یکایک ما و نسلهای آینده دارند، اما چراغی که این پیشکسوتان برافروختهاند، همچنان گوی خورشید فروزان و تابان خواهد بود. استاد حمید سبزواری، استاد محمود شاهرخی، استاد مشفق کاشانی، دکتر سیدحسن حسینی، دکتر قیصر امینپور، ابوالفضل زروئی نصرآباد، احمد عزیزی، نصرالله مردانی و... بسیاری از خوبان دیگر. ما همچنان در آغاز راهیم و رمز ماندگاریمان در تلمذ و فروتنی است. هیچ چیز در این دنیا آسان به دست نمیآید، که اگر چنین شود، آسان نیز از دست خواهد رفت. هر کس در این دنیای خاکی قصهای دارد/ پس سعی کن تا برگ آخر قهرمان باشی.
و اما غزلی از مجموعه شعر کهربا:
تو را یک صبحدم در هالهای از کهربا دیدم
تو را در نیمه شبهای دلانگیز دعا دیدم
دو چشمت جلوهی لعل بدخشان داشت انگاری
به روی شانههایت، هدهدی زرین قبا دیدم
نشستی صادقانه با نگاهم گفتوگو کردی
غریبه! پشت لبخندت هزاران آشنا دیدم
نهالی تازه بودم، ساقهام کم بنیه و نازک!
که در دامان پاکت، رأفتی بیانتها دیدم
میان اینهمه گل، باغبان من شدی تنها
خودم را اینچنین در جرگهی خوشبختها دیدم
وجودم با اشارات تو ارزش یافت همچون مس
و در اعماق جانم، معدن ناب طلا دیدم
عزیزا! صحبت از مصر و مصیبتهای یوسف نیست
تو را چون ماه در تاریکی چاه بلا دیدم
تو از نسل بزرگان و جوانمردان و خوبانی
که در پیشانیات، نور نجیب کبریا دیدم
به هم پیوستن دستان ما از عالم بالاست
چرا که دست حق را در پس این ماجرا دیدم