انجمن شاعران اهل بیت علیهما سلام
20180723_123636637062256300068532.jpg
چله شعر - استاد مرتضی امیری اسفندقه

نقد شعر

چله شعر - استاد مرتضی امیری اسفندقه

مجلس پانزدهم - 22 اسفند 91

" چله شعر " تهجد واژه‌ها و مضامین است در زاویه‌ی محبت و ادب،
به قصد تزکیه کلام و حضور پاک آن‌ها در شعر."چله شعر" خلاصه مباحث
مطرح شده در سلسله جلسات " مکتوب اشک " است که با حفظ لحن
بیان استاد مرتضی امیری اسفندقه در قالب چهل مجلس منتشر می‌شود.
سلسله جلسات "مکتوب اشک" به صورت مستمر و هفتگی، بین سالهای
۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ در مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام برگزار شد و با
اقبال شاعران ولایی مواجه گردید.

 

 آقای محمّد شمس برای امام صادق(ع) شعر زیبایی خواندند:
«روز سپید، سمت شب تار می‌رود
وقتی كه یار جانب اغیار می‌رود»
امّا باید توجّه داشت كه امام صادق(ع) به سمت اغیار نرفته‌اند؛ بلكه دشمن ایشان را به زور برده است. شاعر در حال حاضر نتوانسته است درست و مستند روضه را بیان كند و به طور كلّی می‌توان گفت كه فعل «رفتن» با «بردن» فرق زیادی دارد كه در این‌جا فرق آن رعایت نشده است. هم‌چنین مصراع دوم آن‌گونه كه باید رنگ شعر آیینی را با خود ندارد و ممكن است حتّی احساس شود كه مصراعی از یك غزل غنایی‌ست؛ یاری كه به جانب اغیار می‌رود. 
و در بیت دیگر:
«برعكس بارها كه به كوچه قدم زده
این بار بی عمامه و دستار می‌رود»
تركیب «قدم زدن» حالتی تفریحی را با خود دارد و بین «قدم زدن» با «قدم گذاشتن» فرق است. جدا از این در این بیت نیز فرق بین «رفتن» با «بردن» رعایت نشده است. هم‌چنین این بیت را نگاه كنید:
«سجّاده‌اش كشیده و او را كشانده‌اند
در كوچه‌های شهر به ناچار می‌رود»
ممكن است كه شنونده از واقعه‌ی مرثیه آگاه باشد و اشاره‌ای كوتاه ذهن مخاطب خاصّ هیئت را با مضمون همراه كند، امّا باید دانست كه در شعر باید به گویاترین نحو سخن گفت؛ طوری كه همه‌ی مخاطبین ـ چه آشنا به فضای هیئت چه ناآشنا با آن ـ به بهترین صورت با شعر ارتباط برقرار كنند.
در این بیت، همان‌طور كه شاهد آن هستیم، مضمون به صورت كامل بیان نشده است و در بیان واقعه به «كشیدن سجّاده» اكتفا شده است؛ بی‌توجّه به این‌که واژه‌ی «كشیدن» ممكن است نقّاش و نقّاشی را به ذهن متبادر كند. 
«به گرد نقّاش شوق گردم كه می‌كشد حسرتم به سویت»
در این بیت «به سویت» تكلیف را روشن می‌كند كه در این‌جا كشیدن، كشیدن نقّاشی نیست؛ بلكه كشیدن به سوی و طرفی‌ست.
«نقّاش به زور كلك خود می‌نازد
گر دامن او كشد ز دستم مرد است!»
در ذكر واقعه باید مضمون به نحو كامل بیان شود كه «سجّاده از زیر پای حضرت كشیده شده است». ما وقتی می‌توانیم در دستور زبان فارسی مخالفت با قیاس داشته باشیم كه این مخالفت «زیبا و رسانا» باشد. همان‌طور كه در این‌جا می‌بینیم، بیت عاری از این دو ویژگی‌ست. یا در بیت دیگری كه از آرایه‌ی تضمین استفاده شده است:
«از هرچه بگذرم، سخن دوست خوش‌تر است
عصر است و شمر جانب سردار می‌رود»
تضمین به منزله‌ی پیوند دادن مصراع دیگران به شعر خود است و این پیوند باید به بهترین صورت قلم زده شود تا استوار بماند. در بیتی كه ذكر شد، در مصراع اوّل همان‌طور كه می‌بینیم، تضمین مناسبی روی نداده است. ما نمی‌توانیم امام صادق(ع) را در مضمون كنار بگذاریم و امام حسین(ع) را به عنوان یار قلمداد كنیم. «كُلُّهُم نورٌ واحد». در جایی كه با خود یار صحبت می‌شود، نمی‌توان گفت: «از هرچه بگذرم سخن یار خوش‌تر است». به هر حال، اگر هم از یار بخواهیم صحبت كنیم، باید یا در فضای محبّت قلم بچرخانیم یا از حالات شكوه‌مند او صحبت كنیم. این‌که ما سخن خوش‌تر را در ذكر جان سپردن یار بدانیم، شاید درست نباشد. حسین منزوی می‌گوید:
«آن شب چه شبی بود كه دیدند كواكب
نظم تو پراكنده و اردوی تو ویران
حدّ تو رثا نیست؛ عزای تو حماسه‌ست
ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران!» 
نكته‌ای كه قابل بحث است و در شعر آقای محمّد شمس هم به چشم می‌خورد، این است كه ما در هر صورت در شعر باید ذكر مصیبت داشته باشیم و من نیز با این موافقم. امّا نه به بهای حماسه می‌شود از روضه چشم پوشید و نه به عكس! این دوتا یك جایی باید در شعر آیینی همدیگر را در بر بگیرند تا شعر طریق تعادل را پیش بگیرد. امّا برسیم به شعری كه آقای علی‌رضا لك برای حضرت عبّاس(ع) خواندند:
«اشك را جای دو صد گفته دلیل آوردم
یاس‌ها را بغل گریه وكیل آوردم»
در ادبیات فارسی اصطلاحی به نام «وابسته‌های عددی» داریم كه از تركیب عدد و كلمه صورت می‌گیرد؛ مانند یك آسمان پرنده، یك كهكشان ستاره، یك باغ درخت و... كه این باعث می‌شود در شمار از عدد استفاده نشود. امّا باید بدانیم كه تركیب «دو صد» گویشی قدمایی دارد كه به مذاق خواننده‌ی امروز خوش نمی‌آید. ضمن این‌که وابسته‌ی عددی خیلی زیباتر از تركیب‌سازی از دو عدد است. سیّدحسن حسینی می‌گوید:
«امروز به خیمه‌گاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبّیك زلال آوردیم»
در شعری كه آقای میلاد حسنی خواندند:
«ناز بی‌وقفه كه بنیاد نمی‌خواهد كه!
زلفِ بر باد دهت باد نمی‌خواهد كه!»
آوردن دو حرف «كه» در یك مصراع صورت زیبایی ندارد. در واقع باید گفت: «ناز بی‌وقفه، بنیاد نمی‌خواهد كه!». این‌گونه با حذف «كه» سكته‌ای ملیح رخ می‌دهد. در صورتی كه با بودن حرف «كه» كلّ عبارت قبیح می‌شود. خود واژه‌ی وقفه نیز دلیل خوبی برای سكته می‌تواند باشد. حافظ می‌گوید:
«هركه را خوابگه آخر، مشتی خاك است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را؟»
همان‌طور كه می‌بینیم، بعد از واژه‌ی «آخر» سكته‌ای صورت گرفته است. هرچند بعضی‌ها نسخه را به غلط تصحیح كرده‌اند كه:
«هركه را خوابگه آخر نه كه مشتی خاك است؟
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را؟»
علمای علم ادب نبودنِ به‌جا و درست یك هجا را در شعر جایز می‌دانند. این اگر به زیبایی لطمه‌ای نزند به آن سكته‌ی ملیح می‌گویند ولی اگر به گونه‌ای بیاید كه زیبایی را مخدوش كند به آن سكته‌ی قبیح می‌گویند. بیدل دهلوی می‌گوید:
«نظمِ عالی، تأمّلی می‌خواهد
معذور كه سكته نردبان سخن است»

 

 

نظرات

ارسال نظرات

وارد کردن نام و نام خانوادگی و پست الکترونیک اجباری می باشد.*

*