انجمن شاعران اهل بیت علیهما سلام
Untitled-103637062264391451333.jpg
نقد کتاب

سلسله نشست‌های بررسی و نقد کتاب

نقد کتاب "راوی باش" اثر محسن ناصحی

بخش سوم

 

استاد سید رضا جعفری :

قطعه ی بعدی غزل هفتم مجموعه است که در مورد حضرت محسن یا محسّن سلام الله علیه است در روایات دو نقل درباره نام مبارک ایشان آمده است. زبان حال بی بی سلام الله علیها به محسن به علی س:
قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
تو دیدی و حسنم دید، رنج مادر را
خدا کند که تو از او صبور تر باشی
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
راوی باش/ ص22
این (قرار نبود ها) و (بنا نبود ها) در فعل اهل بیت علیهم السلام نقشی ندارد! یعنی دلیلی که بشود از آن دفاع کرد نمی شود برایش پیدا کرد، الّا برانگیختن حس و عاطفه، حالا ما به همین دلیل بسنده می کنیم که شاعر می خواهد اینجا حس و عاطفه ای برانگیخته شود و مخاطب تحت تأثیر قرار بگیرد. فعلاً به چیز دیگری نمی پردازیم! مثل حسن پسر بودن، موهم عصمت داشتن حضرت محسن است، عصمتی مثل اهل بیت علیهم السلام، خوب ما می دانیم که اهل بیت علیهم السلام اسماءشان در چهارده اسم حصر هست و حصر هم بوده است. یعنی روایاتی که در نصوص به حضرات اهل بیت آمده است در اصول کافی، می گوید پیغمبر اکرم قبل از به دنیا آمدن حسنین علیهم السلام اسم اهل بیت را به اسم و اسم پدر یا بعضاً به کنیه بعضاً به لقب خاص بیان فرمودند، خوب پس کسی مثل اهل بیت علیهم السلام نمی شود، یعنی اهل بیت متفردند در آنچه که هستند. این نکته ی اول، نکته ی بعدی:
تو دیدی و حسنم دید
اگر میم حسنم، به جای ضمیر باشد، یعنی حسن من، میم نسبت باشد که وجهی ندارد! به نظرم حسنم (حسن هم) بوده است. که اگر این باشد مخلّ بار ادبی و بار دستوری شعر است.
خدا کند که تو از او صبورتر باشی
یعنی چه؟ یعنی چه و چگونه حضرت محسن سلام الله علیه که به دنیا نیامده است و قبل از دنیا آمدن به شهادت رسیده است می تواند مخاطب این جمله قرار بگیرد؟!
من این را که خواندم دیدم از ابتدا و تا انتهای شعر شاعر خواسته بین محسن بن علی و علی اصغر گریزی داشته باشد. شاعر شباهتی در ذهنش بوده است. خوب یکی شش ماه قبل از ولادت به شهادت رسیده و دیگری شش ماه بعد از ولادت به شهادت رسیده است. این تشابه، این شباهت موجب عوض شدن و تغییر خطاب شده است. بعد هم ما داریم شعر می گوییم ببینید معقول است که یک مادر با فرزندی که قبل از ولادت به شهادت رسیده اینگونه صحبت کند یا نه! این شعر قرار نیست فقط دست یک سری از جماعت محب بیفتد ها! کتاب وقتی چاپ می شود دست همه می افتد، و همه باید از آن چیزی بفهمند، چیزی که شاعر مدنظرش بوده است، حالا یا شاعر واقعاً مدنظرش این است که اگر این است تصور شاعر غلط است! اگر نه پس شعر شعر نیست!  چون برای عده ای موجب وهم است و برای عده ای موجب وهن است. مگر اینکه کسی بگوید ما خیلی خصوصی برای جماعتی از دوستان و محبین آل الله علیهم السلام کتاب چاپ کردیم و به آنها هم سپردیم که به احدی هم ندهید! برای کسی هم نخوانید! این شعر می شود شعر خاص.
مثلاً می شود مثل اشعار مرحوم غروی اصفهانی رحمه الله علیه مرحوم غروی اصفهانی پیر طریقت است دیوانی دارد در فارسی دیوانی دارد در عربی، هم دیوان فارسی شان و هم دیوان عربی شان دست به دست اعاظم آیات بوده است. آیات اعظام می خواستند شعر بخوانند، آیات نجف بعضی آیات قم هم اینطورند، شعر ایشان را می خواندند و بعد شعر دارد داد می زند که من شعر خاص هستم چون پر از اصطلاح است، او اصلاً می گوید من برای آدم های خاص گفتم:
لیلی و حسن قدم
به صدیقه طاهره می گوید، این اصطلاح فلسفی است که ایشان شاعرانه آورده است. که حالا سعی کرده بگنجاند. این کتاب رسالت و وظیفه ی آن کتاب را ندارد، کتاب عمومی است دیگر، جهان تازه شعر اهل بیت! روی آن هم زدند، یعنی برای همه است، خوب چون برای همه است، پس کسی که می خواند تصور می کند. ما نمی توانیم جلوی تصور مردم را بگیریم ، بگوییم آقا شما چرا اینطوری تصور کردی یا شما چرا اینجوری تصور نکردی...! صدیقه طاهره که مثل دیگران نیست! من می گویم مثل دیگران نیست شما می گویید مثل دیگران نیست، همه که چنین اعتقادی ندارند. آنها می گویند بی بی زن بوده است. بله فرزندش هم قبل تولد از دنیار رفته است. بعد می نشینند فکر می کنند که ایشان با فرزند قبل از تولد که از دنیا رفته است چه می خواسته بگوید، این را باید مدنظر قرار بدهیم ، ما باید تصور کنیم، فکر کنیم چیزی را که می گوییم، مخاطب چگونه نگاهش می کند، بعد نکته ی بعدی اینکه:
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
خوب اولاً من تا به حال ندیدم کسی صد در صد در جریان محسن بن علی س ورود موفق داشته باشد، نمی گویم ورود نکنید، ورود شاعرانه موفق! چون در مورد اولاً حمل یک خانوم داریم سخن می گوییم ثانیاً آن خانمی که چنین حملی داشته است آن صدیقه طاهره سلام الله علیهاست که ناموس دهر است ناموس کبراست، ثانیاً اصلاً متوجه نیستیم که حمل نوری یعنی چه! یعنی به پیکره ی عادی حضرت اگر زنی نگاه می کرد، متوجه نمی شد که این خانم حامله است و فرزندی دارد، حمل نوری اصطلاح است، حمل همه ی حضرات آل الله اینچنین است صدیقه طاهره عقیله است در شأن این بزرگواران (التی احصنت فرجها) آمده است، این عبارت عبارتی است که برای زنی گفته می شود که تمام فرزندانش معصوم باشند، ما داریم درباره چنین قواره ای حرف می زنیم، می شود به این راحتی اصلاً در این موضوع ورود داشت؟ خوب این همه موضوع دیگر هم هست، خیلی ها می گویند بنای حق به این بود که محسن بن علی س وجودش در دنیا مجمل باشد، یعنی اسمی از ایشان بیاید و بعد بروند، اگر شاعر می خواهد چیزی هم بگوید باید ملاحظه ی حواشی تصویر و تصور خودش و اطرافیانش و مخاطبین عامش را حتما داشته باشد و گرنه ورود نکند! مثل چه؟ مثل مسئله معجر که وقتی می گوییم (معجر کشیده شد) این تصویر را برای مخاطب شعر می آورد. ما می توانیم بار تصویرش را بکشیم؟ ببینید مخاطبین می نشینند می کشند، ذهن اینگونه است دیگر، خود به خود صورتگری می کند، می شود این صورتگری را توجیه کرد یا نه؟ اگر نمی شود بهتر است که دست به آن نزنیم وگرنه شعر اثر عکس دارد، یعنی به جای اینکه در مدح باشد در وهن است و این را نمی شود کاریش کرد.
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
آیا می شود کسی بگوید ببخش من به تو یا تو را حامله ام؟ من تو را دارم؟ نمی شود زنی که حمل دارد به حملش بگوید که ببخشید دیگر نشد! مجبور شدم. 
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
یعنی چه؟ معنای ویژه ای ندارد جزء اینکه به نظرم همینطوری یک چیزی گفته شده و دقتی به خرج داده نشده است:
هنوز زیر کسا جای خالیت پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی
راوی باش/ ص23
این کسا اگر به واقعه ی نزول آیه ی تطهیر اشاره دارد که چه بسا چندین و چند سال قبل از حمل محسن بن علی ع باشد، در احادیث کسا حتی نامی از بی بی زینب سلام الله علیها هم برده نشده، نامی از ام کلثوم دختر دیگر امیرالمومنین هم برده نشده است. پس شأن کساء اگر ما باشیم و روایات، اگر ما باشیم و آیه تطهیر، شأن خاص است! نمی شود برای مدح کسی فضیلتی را از دیگران کم کرد و نقض فضیلت کرد، اگر می خواهیم بگوییم امیرالمومنین س در درجات عالیه وجود است، لزوم ندارد امیرالمومنین را در ذهن مردم که فکر می کنند الله جل و اعلی فوق همگان است، بگوییم الله! این ضعف شاعر است، شاعر اسباب دارد، این همه ما اسباب داریم، شاعر می تواند بازی بکند به هزار و یک روش، با تشبیه و مجاز و استعاره و این همه صنعت، حرفی را جویده جویده بزند، با تأمل با بازنگری، این همه راه هست. 
این نکته هم از همان نکات است:
هنوز زیر کسا جای خالیت پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی
این پرداختن محدود به نقد محتوایی برای این است که در این جلسه قرار است بنده نقد محتوایی انجام دهم و آقای حسینی به مباحث دستوری بپردازد. (قرار بود و نشد) یعنی چه؟ این  نحوه دقت در اشعار عاشقانه و آزاد جا ندارد چون مدح است و یک پایه ی مدح و مرثیه اعتقاد است باید اینطوری ببینیم؛ قرار بود و نشد یعنی چه؟ یعنی قرار بود که زودتر به دنیا بیایی؟ و نشد. قرار بود یک بار دیگر آیه تطهیر نازل شود و تو هم باشی و تو را هم بخوانم زیر کسا و نشد! در شعر باید این جواب ها داده شود. مگر اینکه شاعر بگوید من خواستم اصلاً ایهامی داشته باشد، خواستم مطلب در اجمال در مبهم بودن خودش بماند مگر چنین دلیلی آورده شود. به فروغ فرخزاد گفتند که این همه شعرات سکت دارد، سکت خلاف بلاغت و فصاحت است، گفت اینقدر می گویم ( فروغ زبانش می گرفت، توک زبانی حرف می زد) تا یک صنعت بشود و درست هم گفت، انقدر شعرهایش سکت دارد که سکت در شعر او یک صنعت است اصلاً، سکت بجا یا همان سکت ملیح.
حالا اگر چنین اشکالی به شاعر بکنیم شاید شاعر هم بگوید من انقدر می خواهم در ایهام بمانید که جانتان در بیاید! اصلاً می خواهم گیج شوید! این حرف بدی نیست، منتها در مقامش! اگر کسی بخواهد تحیّر را القا کند مخاطب را هی چپ و راست می کند که مخاطب بالاخره نفهمد این عبارات یا این مقام یا این شخصیت چه بود. بعد هم مخاطب می گوید من گیج شدم، شاعر می گوید من همین را می خواستم. این مفهوم را رسانده قصد شاعر به اصطلاح رسیده است. اینجا ولی در این مجموعه فکر نمی کنم شاعر قصدش این باشد، من دارم زور می زنم که توجیه کنم ها! که بعداً نگویید فلانی سخت گیر است. 

استاد سیدمهدی حسینی:
در بحث زبان اجازه می خواهم که از بحث خلأها و ضعف های زبانی سریع رد شوم و به بخش دوم که ظرافت های زبان و بازی های موسیقایی است بیشتر بپردازم، من احساس می کنم بعضی ابیات ضعف تألیف های قابل توجهی دارد و آن هم بر می گردد به عدم وسواس شاعر در سرودن و جالب این است که اکثر ضعف تألیف ها در همان بخش اول اشعار هست، یعنی اشعاری که با نام شعر هیئت از آن یاد کردیم.
این کتاب غلط تایپی زیادی دارد:
غش کرد روضه خوان نفسش با شماره شد
راوی باش/ ص47
که یکی از کارهای خوب برای فضای شعر هیئت است که یک زمانی هم فکر می کنم در کنگره ای از من رتبه گرفت. جزو کارهای خوب است این شعر، ولی (با شماره شد) دیگر به خاطر وزن است که اینگونه آمده است. از مثال های دیگر ضعف تألیف می گذرم، به کهنگی زبان اشاره می کنم:
ما بین همان تیره دلانی که شکستند
در کوچه ی خورشید زمانی کمر از ماه 
راوی باش/ ص27
در ترکیب های (کمر از ماه شکستن) یا (بریدن سر از ماه) این کلمه (از) یک ساختار آرکائیک دارد و اصلاً امروزی نیست. ما دو نوع ساختار داریم یکی رای فک اضافه است که معمولاً به کار برده می شود، مثلاً می گویند:
ماه را سر بریدند
یعنی سر ماه را بریدند یا از ماه سر بریدند، هر دو ساختار قدیمی است و در شعر از نظر فرم زبانی درست نیست مگر اینکه کل شعر زبان آرکائیک داشته باشد که در این شعر این ویژگی مشاهده نمی شود.
نکته ی سوم بحث عوامانه شدن زبان است، ببینید زبان شعری که دوستان در فضای شعر هیئت انتخاب کرده اند یک وقتی عامیانه است یعنی از زبان مردم گرفته اند یک وقتی ساده اندیشانه است که می شود عوامانه! شعر سعدی از فرهنگ مردم خیلی بهره برده است اما کاری که کرده است این است که شعر از صافی ذهن ادیبانه ی سعدی رد شده است مثلاً به این بیت دقت کنید:
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک، دو بیند لوچ
خوب این ضرب المثل عامیانه است اما ما زبان شعر را ضعیف نمی بینیم و یک بار فنی واقعاً به شعر داده است. متأسفانه خلأ بزرگ شعرای هیئت این است که از عبور دادن زبان از صافی ذهن خلّاق غافل اند و این مشکل عمومی است و قبلاً هم سر آن بحث شده است.
در بحث عوامانه شدن زبان، سه اتفاق می افتد:
1. شعر به نظم گرایش پیدا میکند.
2. کلام ضعیف می شود.
3. بجای فاخر بودن گاهی اوقات کلاً نشانه های محاوره در آن پیدا می شود.
با هم سه بیت از یک غزل کتاب را از این منظر نگاه کنیم:
اینطور که پیداست کسی آن طرف در
درگیری با چل نفری، داشته آن روز
راوی باش/ ص14
خوب این (ی) در چل نفری قطعاً برای محاوره است و چهل نیز تبدیل به (چل) شده است.
انگار کسی ضربه ی سختی زده باشد
حتماً لگد کارگری داشته آن روز
از کوچه که بیرون بزنی، صحنه عجیب است
این روضه زمان دگری داشته آن روز
راوی باش/ صص14و 15
به ترکیب (بیرون بزنی) دقت کنید! یا مثلاً شعری که برای حضرت علی اکبر ع سروده شده است:
آمد و غصه ی او در دل باباش نشست
که این ضمیرهایی که یای میانجی در آن حذف می شود، به نظرم در شعر امروز غیرقابل دفاع است.
مصرع دوم:
رفت و آه از دل عاشق شده هایش برخاست
راوی باش/ ص66
این تعبیر اصلاً با زبان امروز سازگار نیست! یا:
احتیاجی به گفتن من نیست، نسخه ام را طبیب پیچانده است
راوی باش/ ص74
این اصلاً تعریض است! پیچاندن کنایه منفی زبان امروز است، می گویند فلانی ما را پیچاند. 
بحث دیگری که در زبان می خواهم مطرح کنم، تلون زبان است. اکثر یا اگر با احتیاط بگویم عده ای از شعرای هیئت به جهتی که شعر زیاد می خوانند و شعر را از هم سطح هایشان می خوانند و هاله ای از زبان های متفاوت در ذهنشان هست، شما نشانه هایی از هر یک از این هاله های زبانی را در شعرشان می بینید. اسم این را می شود گذاشت تلون زبانی یا هر عبارت دیگری که شما برایش می پسندید. من برای اینکه جا بیفتد یک مثال می زنم، من دو بیت از یک شعر حافظ را دست کاری می کنم، با نگاه نقیضه سازی برای اینکه طنز ایجاد شود:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
اگر قرار باشد تصرفی در زبان ایجاد کنیم که دچار تلون شود، می شود:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
(کاشکی می شد) (یه) گوشه ی چشمی به ما کنند
نگاه کنید، (کاشکی می شد) و (یه) که وارد زبان شد، زبان به صورت محاوره ای درآمد، این زبان دیگر زبان فاخر نیست، هر چند مصرع اول فاخر است. شاید از این اتفاق بخندیم ولی در شعر امروز زیاد است. از امشب مجموعه های شعری را با دقت بیشتری ورق بزنید:
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
مثال امروزی و جوان پسندش می شود:
از آن گناه که (حالی دهد) به غیر چه باک
اگر چه یک کلمه ی (حالی) جابه جا شده ، ولی زبان عوامانه شده است. از این نمونه ها زیاد است، حالا من نمی گویم به این شدت در این مجموعه هست، ولی نگاه کنید:
هاجری؟ آسیه ای؟ نه! تو فقط فاطمه ای
که به تعظیم، دوصد هاجر مریم داری
راوی باش/ ص12
کلمه ی (دو صد) را دقت کنید، آیا امروز کاربرد دارد؟ این نشانه های کهنگی زبان است. یا:
غم حیدر غم زهراست، خدا می داند
تو به اندازه ی غم های علی غم داری
راوی باش/ ص13
بیت سالم، ساده و روانی است، بیت بعد:
چارده مرتبه در سوگ خدا روضه شدی
کلام یک دفعه خیلی شعر شد! یعنی تعبیر خیلی شاعرانه است، بیت بعد:
از غمت عالم و آدم پر داغند و هنوز
چقدر سینه زن و مرثیه خوان کم داری
راوی باش/ ص13
زبان مضمون گرا شد! چهار نوع زبان را در چهار بیت می بینیم، یا: 
من مجنون دو سه خط را به عقب برگشتم 
که گویا شاعر (خط) را به جای (بیت) آورده است، که البته مداح ها به جای (بیت) بیشتر از واژه خط استفاده می کنند:
تا همان مرثیه که خیمه ی لیلا بر پاست
راوی باش/ ص66
یا این بیت ها:
در دلش آن همه غوغا شده، پس فرزند است
دل ندارد که از او دل بکند، پس باباست
به تماشای قدش این دو قدم کافی نیست
که پدر محو در این آینه، حالا حالاست
راوی باش/ ص66
تعبیر عامیانه (حالا حالاها) به کار رفته امّا درست به کار نرفته است.
اینها تنوع زبان دیگر نیست! تنوع زبان یعنی تنوع تکنیکی، این ها ضعف های زبان است.
در بحث مضمون هم چنان که آقای جعفری گفتند، بعضی از مضامین باعث شده است که شعرها از تعریف خودش خارج شده و بدل به نظم شوند. چند بیت را با هم می بینیم:
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
راوی باش/ ص22
یا:
گفته بودند که با اسب بر او می تازند!
بی جهت نیست که سُم ها به عسل آغشته است
راوی باش/ ص56
به نظرم این تعبیر که از (احلی من العسل) گرفته شده است، خیلی بدبینانه و بد دیده شده است، چون احلی من العسل یک مفهوم خیلی والایی دارد، اینکه بگوییم بدن حضرت عسل بوده و حالا سم ها به عسل آغشته شده است این بار تصویری خیلی ناشایستی است. یا:
تا بدانی دل بابات چرا می لرزد!
کاش آنقدر زمان بود که بابا بشوی
راوی باش/ ص59
نه از نظر زبان می توانم از این دفاع کنم نه از نظر مضمون! 

 

ادامه دارد ....

نظرات

ارسال نظرات

وارد کردن نام و نام خانوادگی و پست الکترونیک اجباری می باشد.*

*