انجمن شاعران اهل بیت علیهما سلام
Untitled-103637088906206484446.jpg
نقد کتاب

سلسله نشست‌های بررسی و نقد کتاب

نقد کتاب "راوی باش" اثر محسن ناصحی

بخش پایانی

 

 استاد سید مهدی حسینی: 

در بعضی از روایات آمده است که حضرت علی اکبر ع در کربلا فرزند هم داشته اند. خوب این تعابیر محل تأمل است! نکته ی بعدی بحث بازی های زبانی است که مقدمه ورود شاعر به بحث هنجار شکنی است. آقای ناصحی اهل انجمن شعر هستند، خیلی از این اشتباهات که در اشعار اتفاق می افتد بر می گردد به انجمن گریزی، من دو بیت را می خواهم با هم مقایسه کنم و از یک آرایه صحبت کنم که در یک بیت خوب به کار رفته است و در یک بیت قابل دفاع نیست!
تیر در شعر هجایی ست که باید بکشند
روضه خوان را بسپارید که بی مد بکشد
راوی باش/ ص53
همانطور که می دانیم، آرایه ی استخدام یکی از برجسته ترین آرایه هاست که از ایهام ارزشش بالاتر است. در اینجا نیز استخدام اتفاق افتاده است. برای اینکه ترغیب به ذهن شود به این بیت از سهیل محمودی که در آن استخدام صورت گرفته است نگاه کنید:
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
شکسته باد کسی کاینچنینمان می خواست
که این شکستگی هم برای شیشه است، هم برای دل! اگر برای شیشه بگیریم شکستن است، اگر برای دل بگیریم به معنای اندوه است. در بیت آقای ناصحی به واژگان (هجا) و (تیر) در کنار واژه(کشیدن) دقت کنید، با هر یک معنایی مدنظر است که آرایه استخدام اتفاق افتاده است. ضمن اینکه (تیر را کشیدن) مجاز از (کمان را کشیدن) است. حالا اینکه بیت مفهومش چیست یک بحث دیگر است! این بیت را مقایسه کنید با بیت دیگر شاعر:
طفل گشته است به تقدیر رضا، پس حتماً
پای این شعر قرار است به مشهد بکشد
راوی باش/ ص54
بازی زبانی است اما دیگر نمی توان به عنوان آرایه استخدام از آن دفاع کرد. چون کلمه (رضا) اگر بار ایهامی هم داشته باشد لفظاً ارتباطی با کلمه (مشهد) ممکن است داشته باشد اما در محتوای این بیت جوابگو نیست! حتی با کلمه (طفل) هم سنخیت ندارد. شاعر خواسته است بازی زبانی اتفاق بیفتد و ناموفق بوده است.
این چه پاشیده شدن بود، گمان می کردی؟!
که تو را جمع کنم باز تو منها بشوی
راوی باش/ ص60
که به نظرم بیشتر بازی زبانی است. پاشیده شدن، جمع کردن و منها شدن! شاعر را با این ورطه کشانده است. یا کنایه (حلال شدن شیر):
نخورده شیر مرا! شیرها حلالت باد
که میخ حادثه را خواستی سپر باشی
راوی باش/ ص23
آیا به حضرت محسن ع می شود بگوییم (شیرها حلالت باد)! صرفاً یک بازی زبانی ناموفق است.
بعضی جاهای این مجموعه هم اتفاق های خوبی افتاده است، با هم  می بینیم:
تمام هستی من می رود اگر بروی
ولی اگر تو بمانی، ولی اگر باشی...
راوی باش/ ص23
نمونه خوبی است، یا:
نمی دانند می گریند اگر فردا - همین فردا - غرور ایل برگردد
راوی باش/ ص100
که هم وزن جدید هست هم بازی با کلمه ی (فردا)، (همین فردا) نشان دهنده این است که اگر شاعر دقت کند، در بازی های زبانی موفق می شود.
من بخش دوم بحثم را خیلی خلاصه عرض می کنم:
بحثم بحث ساختار زبانی و هنجار آفرینی در موسیقی هست. یکی بحث ردیف هاست، به شعری که با ردیف (بزرگتر است) که یکی دو بیت آن خیلی جلوه دارد، نگاه کنید:
به سن و سال اگر چه پدر بزرگ تر است
کنار قد خم او پسر بزرگ است
رها شده است به سویش برهنه شمشیری
سپر گرفته و تیغ از سپر بزرگ تر است
راوی باش/ صص 61و 62
که تصویر خوبی است و ردیف هم اینجا جا افتاده است، یا ردیف (به این خوبی نیست). گاهی اوقات ردیف ها تکلف ایجاد کرده اند و ما احساس می کنیم در یک غزل ردیف تنها در دو سه بیت بیشتر جا نیفتاده است. یعنی ردیف به زبان تحمیل شده است. مثل شعرهایی با ردیف (از ما)، (فرق دارد)، (تفاوت دارد)، (بسته است) اینها ردیف هایی است که شاعر گرایش خاصی به انتخابشان داشته و معمولاً یا نظم محور شده یا بدون کشف است و زبان هم عامیانه است.
اما گاه اتفاق خوبی در قافیه ها افتاده است، همان غزلی که پیشتر ذکر شد با قافیه (پرچم داری) در بیت آخر، نوع استفاده از ردیف و قافیه عوض شده است، یا در شعر دیگری:
گیرم آتش به جفا، در که نباید می سوخت
راوی باش/ ص18
و نهایتاً در آخرش می گوید:
سوخت از غصه دل هر که نباید می سوخت
راوی باش/ ص19
کاربرد ردیف نسبت به ابیات قبل آن تازه است. یا ردیف (نیست) با قافیه های (بد، مشهد و...) که آخرش باز پایان بندی خوبی دارد:
بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر
اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست...
راوی باش/ ص29
از نمونه های هنجارگریزی به نظرم غزل صفحه 33 است که غزل فرمیک و خوبی است، هر چند بحث قافیه اش محلّ تأمل است. از این نوع قافیه نمی توان دفاع کرد! چند بار قافیه (تن) در ابتدای غزل به کار رفته است، ولی دو بیت آن چشمگیر است، مخصوصاً: 
مصرع آخری قلم بردار وزن این روضه را ولی پر ضرب
این صدا مال سمّ مرکب هاست، تن تتن کن تتن تتن بنویس
که دلالت هنری دارد. هر چند از کلمه (مال) نمی شود دفاع کرد! (مال مرکب هاست) عامیانه است.
اصفهان آمدم و گفت به مشهد برگرد
هیچ جا گفتن برگرد به این خوبی نیست
راوی باش/ ص80
بیت خیلی خوبی است به نظرم، یا تصرفی که در بیت آخر غزل صفحه 52 صورت گرفته است:
گهواره اش با خود جهانی را تکان داد
منظومه ای اینسان منظم را بسازد
حدود 11 یا 12 شعر از 44 شعر این مجموعه وزنشان دوری است، حدود 10% و جالب این است که مثلاً وزن (فاعلاتن مفاعلن فعلن) را که یک وزنی با سه رکن است اصلاً به کار نرفته ولی به صورت ترکیبی حدود 8 غزل با این وزن به کار رفته است. این خودش نشان دهنده گرایش شاعر به اطناب است.
بعضی از اشعار این مجموعه حدود 10 غزل گرایش به تحلیل دارد و این هم در جای خود خوب است، اکثر نکاتی که در مورد تحلیل در این مجموعه می بینیم مربوط به شعرهای غیر هیئتی شاعر است. یعنی چهره دوم شاعر!
ما در مورد این مجموعه برای یک تعریف به انسجام و به یک بافت نمی رسیم. همان طور که عرض کردم ما دو گروه شعر در این مجموعه داریم و این سوال خیلی ذهن من را مشغول کرد که چرا؟ دلایل زیادی می شود برایش آورد: 
یکی دلایل زبانی است، چون در آثار ضعف تألیف ها زیاد است. 
دوم به خاطر اینکه شاعر به دنبال زبان هیئت رفته از نوآوری دور مانده است و این یک عیب بزرگ این مجموعه است هر چند ما نوآوری را در بحث ساختار و موسیقی اشاره کردیم ولی به نظرم در آن بخش ها هم که شاعر نوآورانه خواستند کار کنند خالی از عیب زبان نیست. یعنی عیب زبان در اکثر اشعارشان وجود دارد و حتی گاهی مسائل وزنی هم مشاهده می شود:
خبر آمد، خبر موثّق نیست، خبر آمد خبر موثق شد
خبر روز صبح بیست و یکم، ظهر روز دهم محقق شد
راوی باش/ ص30
که (ت) در بیست و یکم از وزن خارج است! و بیت های دیگر، بنابراین می شود به این جمع بندی رسید که شاعر به یک دستی زبان نرسیده است و اگر قرار باشد شاعر در کار خود بازبینی داشته باشد به نظرم باید اولین کاری که برایش برنامه تعریف کند یک دستی زبان است. 
دوم جرقه هایی که در شعرشان دیده می شود به نظرم باید جدی گرفته شود و دیده شود.
نکته سوم اینکه شاعر باید از برخورد احساسی با شعر جذاب دیگران پرهیز کند، من احساس می کنم رد جریان های شعری در آثار ایشان خیلی زیاد است. در شعرهای خوب این مجموعه رد نمونه کارهایی از شعر دیگران دیده می شود.
اگر بخواهم به چند کار خوب این مجموعه اشاره کنم باید از شعر صفحه 28 که کار فرمی است یاد کنم، یا کار روایتشان، غزل 18 :
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
راوی باش/ ص46
بعضی بیت های غزل نوزدهم کار خیلی خوبی است، با فرم هم تمام شده است.
اما بیت هایی غیر قابل دفاع...
قبله اش را جنوب غربی برد، قبله ای را قرینه با آن ساخت
این نمونه زبان که در صفحه 77 کتاب هست، مضمون هایش قابل دفاع نیست و رد زبان شاعر دیگری در آن قابل مشاهده است! 
به این بیت ها نگاه کنید:
عشق درد است ولی درد به این خوبی نیست
ردیف آن قابل دفاع است ولی مضمون هایش اینطور نیست:
بر سرم هر چه که آورد به این خوبی نیست
در حق یار اگر هر چه بدی کردم باز
گفت برگرد بیا مرد به این خوبی نیست
فرش های حرمش را بتکان سرمه بگیر
که تنفس وسط گرد به این خوبی نیست
گنبدی دارد و خورشید خودش می داند
هر قدر هم که شود زرد به این خوبی نیست
راوی باش/ صص79و 80
نمی دانم این بیت ها یعنی چه؟ بیت ها نشانه های زبان آقای مهدی رحیمی را دارد، و من نمی توانم از این زبان دفاع کنم! یا:
از گداها شهر ما یکباره خالی تر شد و 
در حرم کم کم گداهای شما بسیار شد
چون دلش می خواست راه گفتگویش وا شود
زائرت از عمد پای پنجره بیمار شد
یک ضمانت کردی و صیاد آهو را رهاند
چاقوی صیاد از آن تاریخ ضامن دار شد
راوی باش/ صص 85و 86

نمی دانم این بیت ها یعنی چه!؟ ببینید اینها همان دور شدن از شخصیت و هویت خود شاعر است و من به دنبال این سوال خیلی گشتم و در این پانزده شانزده روزی که با این شعرها زندگی کردم دنبال جواب این سوال بودم که آقای ناصحی که اهل انجمن هستند و خودشان شاعر و ناقدند و من ذهنیت های خیلی خوبی از شعر ایشان دارم  چرا این نوع شعرها در میان اشعارشان دیده می شود؟! جوابی که پیدا کردم فقط این است که شاید خواسته است برای هیئت خدمتی کند و این نوع شعرها شاید در ذهن ایشان یک نوع خدمت است ولی به نظرم این نوع شعرها خدمت نیست چون بر این باورم که این نوع نمونه ها شعر نیست!

استاد سیدرضا جعفری:
اگر بخواهم در مقام منتقد توصیه ای به شاعر این مجموعه داشته باشم این است که با در نظر گرفتن قطعه هایی که ایشان در این کتاب به اصطلاح جمع کردند، شعرهای غیر هیئتی ایشان و غیر کاربردی ایشان بهتر از شعرهای هیئتی ایشان است و چند تا راه من می توانم توصیه کنم به ایشان:
یکی اینکه فعلاً شعر هیئتی اصلاً نگویید یا اینکه فعلاً شعر غیر هیئتی نگویید تا ساختار زبانتان  منسجم شود و به این دوگانگی نیفتید . نکته دوم اینکه خلأهای زبانی یا دور شدن از دستور زبان و ساختار اولیه شعر و کلام و جمله در این کتاب زیاد دیده می شود و این ضعف عمومی شاعرانی هست که در مدیحه و مرثیه شعر می گویند و ضعفی است که اصلاً قابل دفاع نیست. یعنی کسی که اهل شعر باشد، اولین نکته ای که در یک شعر پیگیری می کند  و پی جوی آن می شود و در کند و کاو می افتد همین ساختار زبانی و دستور زبانی است، به کار بردن رای مفعولی بجا و شاکله ی درست دستور زبانی (جایگاه های طبیعی فعل و فاعل و مفعول) اولین حرف در شعر را می زند. مضمون هر چقدر هم عالی باشد ولی اگر دستور زبانش مختل باشد، لاجرم مضمون بکر را هم این ساختار خراب می کند. به نظرم شاعر اگر به این دو سه نکته بیشتر توجه کند آن جرقه های خاص و زیبایی که در این کتاب است در آثار آینده شان به شدت بیشتر می شود.

سیدمهدی حسینی:
در این جلسه از اصطلاح شعر هیئت خیلی استفاده کردیم، اجازه می خواهم از منظر خودم بگویم که شعر واقعی هیئت چه ویژگی هایی دارد؟
وقتی می گوییم شعر هیئت اگر قرار باشد برایش کمال مطلوب تعریف کنیم و بگوییم شعر هیئت چیست؟ یعنی بخواهیم معرفی کنیم. البته شعر را نمی شود تعریف کرد. اولین شرطش شعریت است، یعنی بیان غیرمستقیم دوم به نظرم برجستگی های موسیقایی اش است، چون مخاطب عام هست لذت موسیقایی باید ببرد و این لذت موسیقایی در مجموعه نوحه زیاد دیده می شودکه در شعرهای معمولی و کلاسیک هم باید اتفاق بیفتد. شبیه کارهای مولوی، یعنی آن سماعی که مولوی خواسته در شعر نشان دهد ما باید در آثار داشته باشیم اگر چه شاید قیاس مع الفارغ باشد، برای تفهیم عرض می کنم.
نکته سوم محتوامحوری است چون این نوع شعر تعهد دارد. نقب با تاریخ می زند و یکی از این شیوه ها  را استفاده می کند:
یا می آید موضوعی را وصف می کند. روایت محض نیست یا تصویر ارائه می دهد یا بازسازی تاریخی می کند یا با تداعی نشان می دهد. که بازسازی تاریخی حتماً باید با ایماژ و تخیّل باشد که یا وصف یا تصویر و یا تداعی می شود.
بعد هم اینکه اگر ما افق شعر هیئت را بخواهیم ترسیم کنیم به نظرم بهترین راه برای سالم ماندن زبان این است که باید سهل و ممتنع باشد، یعنی در عین سادگی باید پخته باشد. نمی گویم ممتنع، بلکه باید پخته باشد! یعنی زبان در عین حال که ساده و دور از تکلّف است. در عین حال که سالم است، محسوس باید باشد. در عین حال که از زبان عامیانه استفاده می کند فاخر است. شبیه مثالی که از سعدی زدم و از طرفی هم عرض کردم چون تعهدمحور است، اندیشه در شعر باید حتماً ساری و جاری باشد. یک سری آرایه ها به نظرم در این زبان بسامد دارد مثل تلمیح و تضمین، بهره گیری از فرهنگ اهل بیت و آن ژستی که شاعر در شعر می گیرد به عنوان مدافع اهل بیت، یعنی شاعر نباید خنثی باشد. من آنچه که در شعر بنام هیئت می بینم، اکثراً این ویژگی هایی که من فهمیدم و اکنون بخشی از آن را عرض کردم در آنها نیست! در حال حاضر اکثراً یا مدح های خود شاعر از خودش است یعنی حرف های عاطفی اش نسبت به اهل بیت است یا وصف در و دیوار حرم است. حالا گنبد و در و دیوار حرم یا اینکه مدح های کلی است.
یک راهی که از زبان سعدی می شود یاد گرفت و در شعر هیئت لازم هست و وجود ندارد این است که ما از زبان عامیانه از فرهنگ عامیانه می خواهیم استفاده کنیم امّا تکنیک ها را استفاده نمی کنیم مثلاً تکنیک اسلوب معادله، تکنیک تمثیل، اینها راه هایی است که می تواند زبان ما را پخته کند هم به ایجاز برساند هم زبان را سرشار از ظرایف زبانی مردم کند. نمونه شعر هیئت در کتاب (راوی باش) شعری است با ردیف (شروع کرد) که خیلی به این زبان نزدیک شده است، نمی گویم کامل! امّا خیلی نزدیک شده است. رسیدن به این زبان تمرین و ممارست می خواهد. به نظرم زبان سعدی مخصوصاً در غزلیات و بوستان نمونه های خوبی دارد. باید جدی گرفت. با این جمله مشکل دارم که می گویند (مردم نمی فهمند) ما باید تلاش کنیم کم کم سطح فهم مردم را بالا ببریم! یعنی عادتشان بدهیم به شعر خوب شنیدن! برای مثال خوب است برویم و شعر (بر لب آبم و از داغ لبت می میرم) آقای حسان را که برای حدود 40 و خرده ای سال پیش است را مرور کنیم، این شعر نمونه ی کاملی از شعر هیئت است. 

 

نظرات

ارسال نظرات

وارد کردن نام و نام خانوادگی و پست الکترونیک اجباری می باشد.*

*